دستان قرآنی
به یاد دارم هنگامی که مادرم از دنیا رفت، تمام مصیبت های دنیا بر سر پدرم فرو ریخت. او که همواره با نشاط و شاداب بود،هیچ نمی گفت و سر به زیر افکنده بود. روز اول کاملاً ساکت بود؛ نه پرواز می کرد، نه می خورد و نه می آشامید. فقط نوک خود را باز و بسته می کرد، گویا می خواهد چیزی بگوید. روز دوم، بر روی شکم خود خوابید. باز هم ساکت بود؛ نه چیزی می خورد، نه چیزی می آشامید، حتّی نوک خود را باز نمی کرد. روز سوم به پهلو خوابید، گویا .......
-----------------------------------
جهت مطالعه کامل به ادامه مطلب بروید.


محمد جواد درويش زاده (مدیر پایگاه اینترنتی خورشید شیعه)