دانلود کتاب چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد (علیه السلام)
چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد علیه السلام
پیشگفتار
به نام هستى بخش جهان آفرین
شكر و سپاس بى منتها، خداى بزرگ را، كه ما را از امّت مرحومه قرار داد؛ و به صراط مستقیم ، ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هدایت نمود.
تحیّت و درود بر روان پاك پیامبر عالى قدر اسلام ، و بر اهل بیت عصمت و طهارت صلوات اللّه علیهم اجمعین ، مخصوصا نهمین خلیفه بر حقّش حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام ؛ و لعن و نفرین بر دشمنان و مخالفان اهل بیت رسالت كه در حقیقت دشمنان خدا و قرآن هستند.
آموزنده نهمین ستاره فروزنده ؛ و پیشواى بشریّت ، حجّت خداوند براى هدایت بندگان ، آن شخصیّت برگزیده و ممتازى كه همچون حضرت عیسى مسیح و بعضى دیگر از انبیاء الهى علیهم السلام در سنین كودكى به مقام والاى امامت و ولایت نائل آمد و در بین اهل بیت عصمت و طهارت به عنوان ((جوادالا ئمّه )) معروف گردید.
یها السلام ، در جلالت و عظمت حضرت جواد الا ئمّه علیه السلام - فرمود: او خلیفه برحقّ و وارث علوم مى باشد، او معدن دانش ها و مخزن اسرار خواهد بود، او حجّت و راهنماى خلق است ، هر كه به او ایمان آورد و به امامت و ولایت او در عمل و گفتار معتقد باشد، بهشت برین جایگاهش خواهد بود.
و جدّ بزرگوارش رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در معرّفى آن حضرت فرموده است :
خداوند متعال نطفه او را پاك و مبارك و رضایت بخش قرار داد؛ و نامش را به عنوان محمّد بن علىّ علیه السلام برگزید، او شفیع شیعیان خواهد بود؛ و وارث تمام علوم مى باشد.
احادیث قدسیّه و روایات متعدّده در منقبت و عظمت آن امام معصوم و والامقام ، با سندهاى بسیار متعدّد در كتاب هاى گوناگون ، وارد شده است .
و این مختصر ذرّه اى از قطره اقیانوس بى كران وجود جامع و كامل آن امام همام مى باشد، كه برگزیده و گلچینى است از ده ها كتاب معتبر " 1 ".، در جهت هاى مختلف : عقیدتى ، سیاسى ، فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى ، اخلاقى ، تربیتى و ... .
باشد كه این ذرّه دلنشین و لذّت بخش ، مورد استفاده و إ فاده عموم خصوصا جوانان عزیز قرار گیرد.
و ذخیره اى باشد((لِیَوْمٍ لایَنْفَعُ مالٌ وَ لابَنُون إِلاّ مَنْ اءَتَى اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیم لى وَ لِوالِدَىٍّّ، وَ لِمَنْ لَهُ عَلَیَّ حَقّ)) انشاءاللّه تعالى .
مؤ لّف
خلاصه حالات یازدهمین معصوم ، نهمین اختر امامت
آن حضرت طبق مشهور، شب جمعه ، دهم ماه رجب ، سال 195 هجرى قمرى " 2 ". در مدینه منوّره دیده به جهان گشود.
نام : محمّد " 3 ". صلوات اللّه و سلامه علیه .
كنیه : ابوجعفر ثانى و ابوعلى .
لقب : جواد، قانع ، مرتضى ، نجیب ، تقىّ، منتخب ، هادى القضاة ، سیّدالهداة ، مصباح المتهجّدین ، جوادالا ئمّه و... .
پدر: امام علىّ بن موسى الرّضا، مُغیث الشّیعة والزّوّار علیهماالصلاة والسّلام .
مادر: از خانواده ماریه قبطى بوده ، و به چند نام و لقب معروف است : درّه ، سبیكه ، ریحانه ، خیزران و ... .
نقش انگشتر:((نِعْمَ الْقادِرُ اللّهُ)) .
دربان : عمر بن فرات ، عثمان بن سعید سمّان را گفته اند.
پس از آن كه حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام توسطّ ماءمون عبّاسى مسموم و به شهادت رسید؛ مردم ، مخصوصا سادات بنى الزّهراء نسبت به جنایات خلیفه آگاه شدند، ماءمون از خطرات احتمالى بیمناك شد.
و بدین جهت ، امام محمّد جواد علیه السلام را از مدینه احضار كرد و در بغداد كنار دربار خود منزلى برایش تهیّه نمود تا از هر جهت امام علیه السلام تحت نظر باشد.
و در ضمن نیز جلب توجّه عامّه مردم شود؛ چون در ظاهر امام علیه السلام را بسیار مورد احترام و تكریم قرار مى داد.
برهمین اساس ، پس از گذشت مدّتى ، ماءمون جهت تداوم سیاست عوام فریبانه خود و نجات از خطرات احتمالى ، دخترش ، امّالفضل را به ازدواج آن حضرت در آورد، تا هم جلب توجّه افكار عموم را نموده باشد.
و هم تمام موارد زندگى و حركات آن حضرت را تحت كنترل خود در آورد، به طورى كه هر لحظه چنانچه كوچك ترین اتّفاقى رخ مى داد، بلافاصله ماءمون توسّط ماءمورین و جاسوسان خود از آن آگاه مى گشت ، آن هم با تحریفات مختلف و جعلیات و به عبارت دیگر، یك كلاغ چهل كلاغ شدن -.
و چندین مرحله نیز به جهت گزارشات كذب و بى مورد جاسوسان حكومتى و خصوصا همسر آن حضرت امّ الفضل -، آن امام مظلوم مورد شكنجه هاى روحى و جسمى قرار گرفت .
و طبق روایت علىّ بن ابراهیم ، مردم از اقشار و طبقات مختلف به محضر مبارك و پُر فیض حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام وارد مى شدند و پیرامون مسائل و فنون مختلف از آن حضرت سؤ ال مى كردند؛ و جواب مى گرفتند.
و حتّى در دوران ده سالگى ، در یك مجلس ، سى هزار مسئله از آن حضرت سؤ ال شد؛ و در همان مجلس نیز تمامى آن مسائل را، به طور كامل پاسخ فرمود.
مدّت امامت : بنابر مشهور، آن حضرت در روز جمعه یا دوشنبه ، آخر ماه صفر، سال 203 یا 206 هجرى قمرى پس از شهادت مظلومانه پدر بزرگوارش به منصب والاى امامت و خلافت نائل آمد؛ و حدود هیجده سال امامت و رهبرى جامعه اسلامى را بر عهده داشت .
مدّت عمر: حضرت مدّت هفت یا هشت سال و چهار ماه در زمان حیات پدر بزرگوارش ؛ و پس از شهادت و رحلت پدر نیز حدود هیجده سال به عنوان رهبر و امام مسلمین ، هدایت گرى جامعه را عهده دار بود.
بنابر این ، عمر شریف و مبارك آن حضرت را حدود 25 سال گفته اند.
مشهور، روز سه شنبه ، پنجم ماه ذى الحجّه ، سال 220 " 4 ". در زمان حكومت معتصم و به دستور او در بغداد به وسیله زهر توسّط همسرش - امّ الفضل - مسموم شده و به شهادت رسید؛ و پیكر مطهّرش در قبرستان بنى هاشم كنار قبر مقدّس جدّش ، امام موسى كاظم علیه السلام دفن گردید.
خلفاء هم عصر: امامت آن حضرت هم زمان با حكومت ماءمون عبّاسى و معتصم مصادف گردید.
تعداد فرزندان : طبق آنچه مورّخین آورده اند: حضرت داراى دو فرزند پسر و سه دختر بوده است .
" 5 ".
و سپس نیازها و خواسته هاى مشروعه خویش را از درگاه خداوند متعال مسئلت مى نماید، كه انشاءاللّه بر آورده خواهد شد.
طلعت نور نهمین اختر ولایت
زمان شادى یاران حقّ، جواد آمد
خوشا دلى كه ز شادى دوست شاد باشد
بلى به عاشر شهر رجب به امر خداى
ولادت شه اقلیم دین ، جواد آمد
نهم امام ، جوادالا ئمّه ، كنز وجود
برش خزائن عالم كم از رماد آمد
محمّد تقىّ كه تقوایش
عبادت شه سجّادمان به یاد آمد
رجب كه معنى آن ریزش مطر باشد
ز ابر رحمت وى خلق را مراد آمد
غرض بگاه سحر همچو آفتاب منیر
جواد، مظهر احسان وجود و داد آمد
به شهریار خراسان روا بود تبریك
كه نور دیده آن احمدى نژاد آمد " 6 ".
از شبستان ولایت ، قمرى پیدا شد
از گلستان هدایت ، ثمرى پیدا شد
بحر موّاج كرم ، آمده در جوش و خروش
كه ز دریاى عنایت گهرى پیدا شد
شب میلاد جواد است ، ندا زد جبریل
كز پى شام مبارك ، سحرى پیدا شد
از افق ماه درخشان رجب داد نوید
كه ز خورشید ولایت قمرى پیدا شد
نام نیكوش محمّد، لقب اوست جواد
در صفات ملكوتى ، بشرى پیدا شد " 7 ".
ظهور نهمین نور ولایت
حكیمه -دختر حضرت موسى بن جعفر و عمّه امام محمّد جواد علیهم السلام ، حكایت كند:
چون هنگام ولادت حضرت جواد الا ئمّه علیه السلام نزدیك شد، حضرت ابوالحسن ، امام رضا علیه السلام مرا به همراه همسرش ، خیزران مادر حضرت جواد علیه السلام با یك نفر قابله (ماما) داخل یك اتاق قرار داد و درب اطاق را بست .
وقتى نیمه شب فرا رسید، ناگهان چراغ خاموش شد و اتاق تاریك گشت ؛ و ما ناراحت و متحیّر شدیم كه در آن تاریكى ، در چنین موقعیّتى حسّاس چه كنیم ؟
در همین تشویش و اضطراب به سر مى بردیم كه ناگاه درد زایمان بر خیزران عرض شد؛ و اندكى بعد وجود مبارك و نورانى حضرت ابوجعفر، محمّد جواد علیه السلام از مادر تولّد یافت و با ظهور طلیعه نورش تمام اتاق روشن گشت .
حكیمه گوید: به مادرش ، خیزران گفتم : خداوند كریم به واسطه وجود مبارك و نورانى این نوزاد عزیز، تو را از روشنائى و نور چراغ بى نیاز گردانید.
پس چون نوزاد بر زمین قرار گرفت ، نشست و نور تشعشع انوار الهى ، تمام اطراف بدنش را فرا گرفت ، تا آن كه صبح شد و پدر، بزرگوارش حضرت ابوالحسن ، علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام تشریف آورد؛ و با لبخندى نوزاد عزیز را در آغوش گرفت ؛ و پس از لحظه اى او را در گهواره نهاد و به من فرمود: اى حكیمه ! سعى كن كه همیشه كنارش باشى .
حكیمه در ادامه حكایت چنین گوید: چون روز سوّم مولود فرا رسید، آن نوزاد عزیز چشم هاى خود را به سوى آسمان بلند نمود و بعد از آن نگاهى به سمت راست و سمت چپ كرد و سپس با زبان صریح و فصیح اظهار داشت :
((أ شهد أ ن لا إ له إ لاّ اللّه ، وحده لا شریك له ، و اءنّ محمّدا عبده و رسوله )).
و هنگامى كه شهادت بر یگانگى خداوند متعال و رسالت حضرت محمّد رسول اللّه صلى الله علیه و آله بر زبان جارى كرد، بسیار تعجّب كردم و در حیرت قرار گرفته و با همان حالت از جاى خود برخاستم و به حضور حضرت رضا علیه السلام آمدم و گفتم : صحنه اى بسیار عجیب و شگفت آورى را دیدم !
امام علیه السلام فرمود: چه چیزى را مشاهده كرده اى ؛ كه باعث شگفتى تو گشته است ؟
در جواب حضرت گفتم : این نوزاد كوچك چنین و چنان گفت ، و تمام جریان را برایش بازگو كردم .
همین كه امام رضا علیه السلام سخن مرا شنید، تبسّمى نمود و سپس فرمود: چیزهاى معجزه آسا و حیرت انگیز بیشترى را نیز مشاهده خواهى كرد " 8 ".
معجزه شش ماهه در بینائى
مرحوم راوندى و دیگر بزرگان رضوان اللّه تعالى علیهم به نقل از محمّد بن میمون حكایت كنند:
پیش از آن كه امام رضا علیه السلام عازم دیار خراسان شود، در مكّه معظّمه حضور آن حضرت شرفیاب شدم و عرض كردم :
یابن رسول اللّه ! آهنگ سفر به مدینه منوّره را دارم ، چنانچه ممكن باشد نوشته اى برایم بنویس و مرا به فرزندت ، حضرت محمّد جواد علیه السلام معرّفى بفرما.
امام علیه السلام تبسّمى نمود، براى آن كه فرزندش در آن هنگام در سنین شش ماهگى بود.
و چون حضرت نامه را نوشت و به دست من داد، به سوى مدینه منوّره حركت كردم تا آن كه بر سراى امام جواد علیه السلام رسیدم ، غلام آن حضرت جلوى منزل ایستاده بود، گفتم : مولاى مرا بیاور تا با دیدن جمال دل آرایش ، چشم خود را جلا بخشم و فیضى برگیرم .
غلام وارد منزل رفت و پس از لحظاتى بیرون آمد؛ و آن اختر فرزانه آسمان ولایت و امامت را روى دست هایش نهاده بود، پس نزدیك رفتم و سلام كردم .
گوهر ولایت ، حضرت جواد علیه السلام جواب سلام مرا داد و فرمود:اى محمّد!حال تو چگونه است ؟
عرضه داشتم :اى مولایم ! در اثر بیمارى چشم ، نابینا گشته ام .
آن عزیز خردسال به من اشاره نمود و فرمود: نزدیك بیا، چون نزدیك امام جواد علیه السلام رفتم ، نامه پدرش ، امام رضا علیه السلام را به غلام دادم و او نامه را گشود و حضرت آن را خواند؛ و سپس به من خطاب كرد و فرمود:
نزدیك تر بیا؛ چون جلوتر رفتم ، حضرت دست كوچك و مباركش را بر چشم هاى من كشید؛ و من به بركت وجود مقدّس آن گوهر شش ماهه شفا یافتم و چشمم بینا شد و دیگر احساس درد و ناراحتى نكردم " 9 ".
مى خواهم یك بار جمال دل آرایت را ببینم
صفوان بن یحیى و محمّد بن سنان حكایت كنند:
روزى در مكّه معظمّه به محضر شریف امام رضا علیه السلام حضور یافتیم و اظهار داشتیم : یاابن رسول اللّه ! ما عازم مدینه منوّره هستیم ، چنانچه ممكن است نامه اى براى فرزندت حضرت ابوجعفر محمّد جواد علیه السلام بنویس ، كه انشاءاللّه ما را مورد لطف و عنایت خود قرار دهد.
و حضرت رضا علیه السلام تقاضاى ما را پذیرفت و نامه را نگاشت ؛ و تحویل من داد، هنگامى كه نامه را گرفتیم به سمت مدینه حركت كردیم .
و چون به منزل حضرت جواد سلام اللّه علیه رسیدیم ، خادم حضرت به نام موفّق نزد ما آمد، در حالى كه كودكى خردسال را - كه حدود پانزده ماه داشت - در آغوش گرفته بود.
و ما متوجّه شدیم كه آن كودك ، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام مى باشد.
به موفّق ، خادم حضرت فهماندیم كه ما نامه اى براى حضرت آورده ایم ؛ و نامه را تحویل خادم دادیم .
حضرت دست هاى كوچك خود را دراز نمود و نامه را از موفّق گرفت و به خادم اشاره نمود كه نامه را باز كن .
و چون نامه را گشود، حضرت مشغول خواندن نامه گردید و در ضمن خواندن ، تبسّم بر لب داشت .
وقتى خواندن نامه پایان یافت ، به ما فرمود: شما از سرورم تقاضا كردید تا برایتان نامه اى بنویسد كه بتوانید با من ملاقات و صحبت نمائید؟
عرض كردیم : بلى ، چنین است .
سپس محمّد بن سنان اظهار داشت : اى مولا و سرورم ! من از نعمت الهى - یعنى چشم - محروم و نابینا شده ام ، اگر ممكن است بینائى چشم مرا برگردان ، تا یك بار به جمال دل آراى شما نظر افكنم ؛ و دو مرتبه به حالت اوّل برگردم .
و این لطف و كرامت را پدرت و نیز جدّت حضرت موسى بن جعفر علیه السلام بر من عنایت فرمودند.
سپس حضرت دست مبارك خویش را دراز نمود و بر چشم من كشید؛ و در همان لحظه چشمم روشن و بینا گردید، به طورى كه همه جا و همه چیز را به خوبى مى دیدم ، پس نگاهى به جمال دل آرا و مبارك حضرت افكندم .
و لحظه اى بعد از آن ، دست بر چشم من نهاد و دوباره همانند قبل نابینا شدم .
پس از آن ، من با صداى بلند اظهار داشتم : این جریان همچون حكایت فطرس ملك مى باشد " 10 ".
سپس حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام پاهاى خویش را بر سینه خادم نهاد و كلماتى را بر زبان مباركش جارى نمود " 11 ".
ادّعائى بزرگ از كودكى 25 ماهه
طبق آنچه محدّثین و مورّخین ثبت كرده اند:
حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام موهاى سرش كوتاه و فِر خورده شده و چهره مباركش نمكین بود، كه تقریبا از این جهت مقدارى شبیه افراد سیاه پوست به نظر مى رسید.
به همین جهت ، اشخاص منافق و فرصت طلب كه هر لحظه دنبال سوژه اى هستند تا بتوانند ضربه خویش را وارد سازند.
لذا در نَسَب حضرت تشكیك به وجود آوردند و گفتند: این فرزند امام علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام نیست .
به قدرى این شایعه و تهمت در افكار عدّه اى اثر گذاشت كه مجبور شدند حضرت جواد علیه السلام را كه بیش از حدود 25 ماه از عمر مباركش سپرى نگشته بود، بردارند و نزد افراد قیافه شناس و نسب شناس آورند تا موضوع براى همگان روشن و ثابت شود كه این كودك از چه خانواده اى است .
همین كه آن كودك معصوم را نزد قیافه شناسان - كه در جمع عدّه اى از اشخاص مختلف بودند - بردند، ناگاه همگى آن نسب شناسان از عظمت و هیبت آن كودك به سجده افتادند؛ و چون سر از سجده برداشتند، اظهار داشتند:
واى بر شماها! این ستاره درخشان و این اختر روشنائى بخش را بر ما عرضه مى دارید؟!
به خداى بزرگ سوگند، این كودك پاك و منزّه از هر نوع رجس و آلودگى است ، او از خانواده اى پاك و تكامل یافته است ، او در تمام مراحل انتقال در ارحام ، نیز پاك و منزّه قرار گرفته است .
به خدا سوگند، او از ذرّیّه رسول اللّه صلى الله علیه و آله و از فرزندان امیرالمؤ منین ، علىّ بن ابى طالب علیه السلام مى باشد.
بروید و به خداوند سبحان پناه ببرید؛ و از چنین افكار و دسیسه هاى نابخردانه ، توبه نمائید و در نسب او هیچ گونه شكّ و تردید نداشته باشید.
امام محمّد جواد علیه السلام در تمام این حالات و لحظه ها، حمد و ثناى خداوند متعال را بر زبان جارى مى نمود.
پس از آن كه سخن قیافه شناسان پایان یافت ، حضرت لب به سخن گشود و ضمن خطبه اى طولانى - كه همه افراد را كه از اقشار مختلف بودند، به تعجّب و حیرت وا داشت - اظهار نمود:
شكر و سپاس خداى را، كه ما را از برگزیدگان نور خودش قرار داد؛ و از بین نیكان ، ما را انتخاب نمود؛ و نیز ما را از امانت داران خویش به حساب آورد و حجّت و راهنماى بندگانش قرار داد و... .
بعد از آن فرمود: اى جمعیّت حاضر! همانا من محمّد جواد، پسر علىّ رضا، فرزند موسى كاظم ، فرزند جعفر صادق ، فرزند محمّد باقر، فرزند علىّ زین العابدین ، فرزند حسین شهید، فرزند امیرالمؤ منین علىّ مرتضى و فاطمه زهراء دختر محمّد مصطفى صلى الله علیه و آله هستم .
آن گاه افزود: مرا بر افراد قیافه شناس عرضه مى دارند؟!
به خداوند یكتا سوگند، من نسبت به نسب هاى همه مردم از خودشان و از دیگران آشناترم ، من به تمام اسرار درونى و علنى اشخاص كاملا آگاه هستم .
و در ادامه ، بعد از بیان مطالبى بسیار مهمّ، اظهار داشت : چنانچه دولت هاى كفر و افراد دنیاپرست نمى بودند و بر علیه ما و دیگر مؤ منین شورش نمى كردند، مطالبى را اظهار مى نمودم كه تمام اشخاص در حیرت و تعجّب قرار گیرند.
و سپس دست مبارك خود را بر دهان خویش نهاد و آخرین سخنش چنین بود:
اى محمّد! خاموش باش همچنان كه پدرانت خاموش گشتند و صبر و شكیبائى را پیشه خود قرار بده ؛ و در اظهار حقایق همانند پیامبران اولوالعزم عجله منما، همانا كه مخالفین جزاى گفتار و اعمالشان را خواهند دید " 12 ".
تشخیص نامه هاى بى نشان و استخدام ساربان
یكى از اصحاب و شیعیان حضرت ابوجعفر، امام جواد محمّد علیه السلام به نام ابوهاشم حكایت كند:
روزى به قصد زیارت و دیدار آن حضرت ، رهسپار منزلش شدم ، در بین راه سه نفر از دوستان ، هر یك نامه اى به من دادند كه به دست حضرت برسانم ؛ ولى چون نامه ها نشانى نداشت ، من فراموش كردم كه كدام از چه كسى است .
وقتى خدمت امام علیه السلام وارد شدم و نامه ها را جلوى آن حضرت نهادم ، یكى از نامه ها را برداشت و بدون آن كه نگاهى به آن نماید، فرمود: این نامه زید بن شهاب است .
سپس دوّمین نامه را برداشت و بدون نگاه در آن ، فرمود: این نامه محمّد بن جعفر است ؛ و چوم سوّمین نامه را برداشت ، نیز بدون نگاه فرمود: و این نامه هم از علىّ بن الحسین است ؛ و آن گاه هر كدام را با نام و نسب معرّفى نمود و آنچه نوشته بودند، مطرح فرمود.
بعد از آن ، حضرت جواب هر یك از نامه ها را زیر نوشته هایشان مرقوم داشت و امضاء كرد؛ و سپس تحویل من داد.
وقتى برخاستم كه از حضور مباركش مرخّص شوم و بروم ، امام علیه السلام نگاهى محبّت آمیز به من نمود و تبسّمى كرد؛ و سپس مبلغى معادل سیصد دینار به عطا نمود و فرمود: این پول ها را تحویل علىّ بن الحسین بن ابراهیم بده و بگو كه تو را بر خرید اجناس راهنمائى كند.
پس هنگامى كه نزد علىّ بن الحسین رفتم و پیام حضرت را رساندم ، مرا راهنمائى كرد و اجناسى را خریدارى كردم ؛ و سپس آن ها را به وسیله شتر براى امام علیه السلام آوردم .
همین كه به همراه صاحب شتر جلوى درب منزل حضرت رسیدیم ، صاحب شتر از من تقاضا كرد كه از حضرت بخواهم تا او را جزء افراد خدمت گذار خود قرار دهد.
وقتى بر امام جواد علیه السلام وارد شدم و خواستم تقاضاى صاحب شتر را مطرح كنم ، دیدم حضرت كنار سفره طعام نشسته و به همراه عدّه اى مشغول تناول غذا مى باشد.
و بدون آن كه من حرفى زده باشم ، فرمود: اى ابوهاشم ! بنشین و به همراه ما از این غذا میل كن و ظرف غذائى را با دست مبارك خویش جلوى من نهاد؛ و چون از آن غذاى لذیذ خوردم ، حضرت به غلام خود فرمود: اى غلام ! صاحب شتر را كه همراه ابوهاشم آمده و جلوى منزل ایستاده است ، بگو وارد شود و در كنار شما مشغول خدمت و انجام وظیفه گردد " 13 ".
هنگام وداع پدر در مكّه
امیّة بن علىّ حكایت مى كند:
هنگامى كه ماءمورین حكومت بنى العبّاس خواستند امام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام را از مدینه به خراسان منتقل نمایند، حضرت جهت وداع با كعبه الهى به مكّه معظّمه آمده بود و من نیز همراه حضرت بودم .
وقتى حضرت طواف وداع را انجام داد، نماز طواف را كنار مقام حضرت ابراهیم علیه السلام به جاى آورد.
در این میان ، فرزند نوجوانش ، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد سلام اللّه علیه - كه او نیز همراه پدر بزرگوارش بود - پس از آن كه طواف خود را به پایان رسانید، وارد حِجْر اسماعیل شد؛ و در همان جا نشست .
چون جلوس حضرت جواد علیه السلام به طول انجامید، موفّق - خادم حضرت ، كه او نیز از همراهان بود - جلو آمد و گفت : فدایت گردم ، برخیز تا حركت كنیم و برویم .
حضرت فرمود: مایل نیستم حركت كنم ؛ و تا زمانى كه خدا بخواهد، مى خواهم همین جا بنشینم ، و تمام وجود حضرت را غم و اندوه فرا گرفته بود.
موفّق نزد پدرش ، امام رضا علیه السلام آمد و اظهار داشت : فدایت گردم ، فرزندت ، حضرت ابوجعفر، محمّد جواد علیه السلام در حِجْر اسماعیل نشسته است و حركت نمى كند تا برویم .
امام رضا علیه السلام شخصا نزد فرزندش حضرت جواد آمد و فرمود: اءى عزیزم ! برخیز تا برویم .
آن نور دیده اظهار داشت : من از جاى خود بلند نمى شوم .
پدر فرمود: عزیزم ! باید حركت كنیم و از این جا برویم .
حضرت جواد علیه السلام اظهار نمود: اى پدر! چگونه برخیزم ؟!.
و حال آن كه دیدم چگونه با خانه خدا وداع و خداحافظى مى كردى ، كه گویا دیگر به آن باز نخواهى گشت .
و در نهایت ، امام رضا علیه السلام فرزند و نور دیده اش را بلند نمود؛ و حركت كردند و رفتند " 14 ".
محمد جواد درويش زاده (مدیر پایگاه اینترنتی خورشید شیعه)